براي از تو نوشتن هيچ وقت دير نيست




حتي يک ظهر ِ گرم ِ تابستان هم ميشود توراياد کرد




قلم را برداشت ونام زيباي  تو را حک کرد  




ميان صفحه ي سفيد کاغذ




. . . . . .




اما




نه!




با تو . .




فقط در پاييز مي شود عاشقي را تکرار کرد




در خيالم ميروم داخل ِ کوچه ي قديمي




کنا ر ِ پنجره ي اتاقم مينشينم




وبا چشمانم منتظر، خيره ميشوم به پيچ ِ کوچه




دلهره هايم را گوشه ي قلبم پس ميزنم




واز پنجره ي ِ باز اتاقم غروب پاييز را تماشا ميکنم




چشمانم را مبيندم




وغرق ميشوم ميان ِ نم نم باران در خيابان ِ خيس




وبه اين ميانديشم که يادت در هرلحظه ي غروب


ميان ِ سينه ام راس ِ ساعت ِ دل تنگي  ميکوبد




واين شعر رابراي خودم زمزمه ميکنم :




"سهم من از با تو بودن




غم ِ تلخ ِ غروبه "


 





يادش بخير !




 آن روزکه تورا ديدم




غروب بود




ايستادم روبه روي َت




و تو چتر به دست




بدون توجه به من




 به سمت انتهاي خيابان ميرفتي




وچيزي را زمزمه ميکردي




خودت که رفتي


 


هيچ




اما عطرت تمام تارو پود وجودم را




ازهم  گسيخت




غروب بود




رعد وبرق زد




صداي نم نم باران توي گوشم پُر شد




ومن زير ِ باران




خيس ِ از عشق شدم


 


پُر از تو شدم تو




وآن پس




غروب  هميشه براي من نشاني از تو شد




وپاييز شد فصل ِ عاشقي کردن من




. . . . . .




بوي اشنايي درمن پيچيد




تمام شامه ام پرشد




از عطر ِ بوي تو




آمدن َت را که حس کردم




به تمام کبوترها سپردم




برگ هاي  طلايي تمام ِ کوچه را




آذين ببندند وگل باران کنند جاي ِ پايت را




تا من عاشق شدنم را جار بزنم




وکلاغ هاي درخت کاج خبرچيني کنند




وزودتراز آمدنت، خبر ِ عاشق شدنم را




کنار ِ گوشت زمزمه کنند


 





و تو آنجا از شيريني عشق َ م لبخند بزني




 


ومن اينجا کناره پنجره جان بدهم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هنری سینک استیل صنعتی سیمی لرن ساریگل نیوز khonyagarblog Andre ... مسافر نینوا يک آيه در روز Cynthia تاریخ گزیده