ميزندباران برشيشه ي خاطراتم
 


ومن
 


مرورميکنم خاطراتي را که ديروزورق زده ام
 


خاطراتي را که پر بغض درون ِ چمدان ِ طوسي ِ بزرگم چپانده بودم
 


وباحسرت برجاده ي ِ افکارم ميکشاندم
 


وهي دست پشت دست برگونه ي خيسم ميکشيدم
 


چشمانم هم با من لج کرده بودند
 


هردانه ي اشک همچون موج محکم برگونه ام کوبيده ميشد
 


وبه ياد قديم هاي ِ دور زمزمه وار براي ِ خودم ميگفتم :
 


بالاخره من هم يک روز عاشقي را ميبوسم
 


ميگذارم کنار.
 


ميگذارم لاي ِ همان دفترچه ي خاطرات ِ قديمي
 


دفترچه اي را که تو در اولين سالگرد عشقمان پيش کش کرده بودي
 


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
 


آهاي غريبه
 


کجاي ِ زندگيم ايستادي
 


چرا هرچه سَرَک ميکشم دورترميشود سايه ي نبودنت
 


چرا هرچه ميجويمت گم ميکنم رد ِ بودنت را
 


دقيقا کجاي اين باتلاق ِ نبودنت ايستاده اي ؟!
 


يادت هست اين جمله هميشه نقل ِ دهانت بود:
 


ميگويند از محبت خارها گل ميشود
 


ومن باخودم هر روز زمزمه ميکنم:
 


پس چرا گلي را که بوسيدم خشک شد!
 


چراگنجشکي را که از سرما ميلرزيد کنار ِ بخاري گذاشتم .مُـــرد!
 


چرا چايي را که با عشق برايش ريختم فنجانش شکست ؟!
 


چرا کتابي را که از سرِ ذوق هديه دادم ،نخواند!




چرا فروغ را برايم نيمه کاره خواند!
 


مگرنه اينکه از محبت خارها گل ميشود؟!
 


پس چرا قـَـلبم را شکست ؟!




 


عکس با چمدان




آهاي غريبه




ببين بامن چه کردي




که حتي افکار ِ خفته ام ،هم ناي ِ پريدن از گوشه ي ذهنم را ندارد


.


.


.


.


آهاي غريبه




 


ميشود پشت سرت را نگاه کني ؟!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه قطعات کامپیوتر ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ در آرزوی جهانی امن... دیوار های مینیمال مکتب الصادق علیه السلام Brenda نمایی جدید از وب نویسی مطالب علمی زیست شناسی فرش ماشيني بزرگترین دعانویس جهان,09335738303